واندرز فارسی | جهان عجایب

نشانه ها از ابتدا وجود داشت. ادموند کمپر در کودکی حیوانات را می کشت، عروسک های خواهرانش را سر برید و بازی های منزجر کننده ای اختراع کرد. و در سن 15 سالگی حتی پدربزرگ و مادربزرگ خود را به قتل رساند.ادموند کمپر که به عنوان "قاتل Co-Ed" شناخته می شود، حداقل 10 نفر را در دهه 1960 و 70 در کالیفرنیا به طرز وحشیانه ای به قتل رساند.

اما زمانی که کمپر بعداً به قتل شش زن مسافر و مادرش و بهترین دوستش اعتراف کرد، پلیس ابتدا او را باور نکرد. آن‌ها «Big Ed» را می‌شناختند و دوست داشتند - مرد 6 فوت و 9 اینچی (206 سانتی متر) اینچی که مانند یک غول مهربان به نظر می‌رسید.در حقیقت، او هر چیزی بود. ادموند کمپر ، یک قاتل زنجیره ای حیله گر بود که به اجساد تجاوز می کرد، اجساد را مثله می کرد و سر قربانیانش را در حیاط خانه اش دفن می کرد. ضریب هوشی بالای 145 او فقط او را خطرناک تر می کرد - زیرا او از هوش خود برای فرار از صحنه جرم خود استفاده می کرد. همانطور که در شکارچی ذهن نتفلیکس آمده است، قتل اد کمپر کاملاً وحشتناک بود. اما داستان واقعی او بسیار هیجان انگیزتر از هر برنامه تلویزیونی است.

کودکی پر دردسر ادموند کمپر

دموند کمپر که در 18 دسامبر 1948 در بربنک، کالیفرنیا به دنیا آمد، از دوران کودکی رفتاری نگران کننده داشت.قاتل سریالی آینده دوران کودکی پرفراز و نشیبی را نیز پشت سر گذاشت. مادر او، کلارنل الیزابت کمپر، یک الکلی بود که احتمالاً از اختلال شخصیت مرزی رنج می برد. رفتار نامنظم او زمانی باعث شد که پدر کمپر، کهنه سرباز جنگ جهانی دوم به نام ادموند امیل کمپر دوم، اظهار کند: "ماموریت های انتحاری در زمان جنگ و آزمایش های بعدی بمب اتمی در مقایسه با زندگی با کلارنل چیزی نبود." او مرتباً پدر کمپر را به خاطر «شغل پست» او به عنوان برقکار سرزنش می کرد. و او از نوازش پسرش امتناع کرد از ترس اینکه "او را همجنسگرا کند". در آن محیط آشفته، کمپر از همان ابتدا شروع به توسعه فانتزی های تاریک کرد. با تحریک این افکار شروع به جدا کردن عروسک های خواهرانش کرد. علاوه بر این، کمپر خواهرانش را مجبور به انجام بازی‌های آزاردهنده - مانند «صندلی برقی» و «محفظه گاز» کرد. کمپر که انگار تصور می‌کرد به کجا می‌رسد، از خواهرانش خواست وانمود کنند که او را به سوی مرگ می‌برند.

او حتی یک بار معلم کلاس دوم خود را در حالی که سرنیزه پدرش را حمل می کرد تعقیب کرد. و وقتی خواهرش سوزان او را در مورد بوسیدن معلم مسخره کرد، کمپر به سردی پاسخ داد: "اگر او را ببوسم، ابتدا باید او را بکشم." در سن 10 سالگی، رفتار آزاردهنده کمپر به خشونت تبدیل شد. پس از اینکه پدرش در سال 1957 خانواده را ترک کرد، پسر جوان هر دو گربه خانواده را کشت. او حتی یکی از گربه ها را زنده به گور کرد و بعداً سرش را جدا کرد. در همین حال، بدون ادموند پدر، مادر کمپر شروع به تمرکز پرخاشگری خود روی پسر نوجوانش کرد. او را در زیرزمین خواباند و ادعا کرد که ممکن است به خواهرانش آسیب برساند. و او مرتباً او را سرزنش می کرد و به او می گفت که هیچ زنی هرگز عاشق او نخواهد شد. او از خانه مادرش فرار کرد تا با پدرش زندگی کند. اما در آن زمان، پدرش دوباره با زن دیگری ازدواج کرد و پسرش را برای زندگی نزد پدربزرگ و مادربزرگش فرستاد. در آنجا اد کمپر برای اولین بار قاتل شد.

برای ادموند کمپر، زندگی در مزرعه پدربزرگ و مادربزرگش بهتر از زندگی در خانه نبود. او بعداً پدربزرگش ادموند را "سالخورده" خطاب کرد. کمپر بعداً گفت: «مادربزرگش ماد فکر می‌کرد که از هر مردی جرات بیشتری دارد و دائماً من و پدربزرگم را خوار می‌کرد تا آن را ثابت کند».پس از درگیری با مادربزرگش در موارد متعدد، کمپر عصبانی‌تر و عصبانی‌تر شد. "من نتوانستم او را راضی کنم. انگار تو زندان بود من تبدیل به یک بمب ساعتی شدم و بالاخره منفجر شدم.» در 27 آگوست 1964، کمپر با مادربزرگ خود وارد مشاجره شدید دیگری شد. اما این بار، پسر 15 ساله خشمگین با تفنگ کالیبر 22 پدربزرگش به سر ماد کمپر شلیک کرد. سپس، در حالی که پدربزرگش از خیابان به سمت خانه می رفت، کمپر به او نیز شلیک کرد. حالا هر دو پدربزرگ و مادربزرگش به خاطر او مرده بودند.

او بعداً توضیح داد که ماد را کشت، زیرا "فقط می خواست ببیند کشتن مادربزرگ چه حسی دارد." اما کمپر پدربزرگش را کشت تا متوجه نشود که همسرش به قتل رسیده است. پس از مرگ هر دو، او با مادرش تماس گرفت و به همه چیز اعتراف کرد. کمپر سپس به بخش جنایی جنایی بیمارستان دولتی آتااسکادرو فرستاده شد. در آنجا، پزشکان تشخیص دادند که کمپر مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوئید - و همچنین ضریب هوشی بسیار چشمگیر است. اما با وجود جنایاتی که ادموند کمپر مرتکب شد، تنها چند سال در بیمارستان ماند. در 21 سالگی اش در سال 1969 آزاد شد. کمپر سپس پیش مادرش که در آن زمان به عنوان دستیار اداری در دانشگاه کالیفرنیا در سانتا کروز کار می کرد، رفت.

چگونه ادموند کمپر به قاتل "Co-Ed" تبدیل شد؟

باز هم، طولی نکشید که ادموند کمپر تسلیم خواسته های قاتلانه خود شد. اما در ابتدا سعی کرد زندگی عادی داشته باشد.پس از اینکه کمپر از شغلی به عنوان سرباز ایالتی محروم شد - به دلیل اینکه او با وزن 6.9 اینچ و 300 پوند بیش از حد بزرگ به نظر می رسید - تصمیم گرفت در وزارت حمل و نقل یک موقعیت در دسترس داشته باشد. کمپر هنگامی که در اطراف کالیفرنیا رانندگی می کرد، متوجه زنان زیادی شد که در حال حرکت با اتوتوپ بودند. بنابراین، او شروع به سوار کردن آنها کرد. کمپر می‌گوید: «در ابتدا دخترانی را انتخاب می‌کردم تا با آن‌ها صحبت کنم، فقط سعی کنم با افراد هم سن و سال خودم آشنا شوم و سعی کنم دوستی برقرار کنم. او بیش از 100 دختر را بدون هیچ گونه حادثه ای سوار کرد. اما او نتوانست میل به کشتن را سرکوب کند. وقتی بعداً از کمپر پرسیده شد که وقتی یک دختر زیبا را دید چه چیزی به ذهنش خطور کرد، گفت: "یک طرف من می گوید: "وای، چه جوجه جذابی. من دوست دارم با او صحبت کنم، با او قرار بگذارم.» طرف مقابلم می گوید: «من تعجب می کنم که سرش روی چوب تیز چگونه به نظر می رسد؟»

در سال 1972، کمپر دوباره به زندگی خشونت آمیز روی آورد. در 7 مه، او دو دانش آموز ایالتی فرسنو، مری آن پسس 18 ساله و آنیتا لوچسا 18 ساله را در نزدیکی برکلی، کالیفرنیا انتخاب کرد. کمپر زنان را به منطقه ای جنگلی در آن نزدیکی آورد و قصد داشت به آنها تجاوز کند. اما او وحشت کرد - و دو زن را با چاقو زد و خفه کرد. سپس آنها را در صندوق عقب خود فرو کرد و به خانه اش در آلامدا رفت. در راه، یک پلیس او را به دلیل شکستگی چراغ عقب متوقف کرد اما ماشین را جستجو نکرد. اگر جستجو میکرد، اجساد قربانیان اد کمپر را در داخل پیدا می کرد.

زمانی که کمپر به خانه رفت، به آنها را تکه تکه کرد، اعضای بدن را در کیسه های پلاستیکی قرار داد و آنها را دور انداخت. قربانیان اد کمپر در جایی در دره ای نزدیک کوه لوما پریتا پنهان شده بودند. از آنجا، کمپر به قتل خود ادامه داد و دوباره در 14 سپتامبر 1972 مرتکب قتل شد. در طول این برخورد، کمپر توانست دختر نوجوان جوان را متقاعد کند که او را به داخل ماشین بکشد. سپس او را خفه کرد، بیهوش کرد، به او تجاوز کرد و او را کشت. پس از اینکه جسد کو را در صندوق عقبش انداخت، کمپر به یاد آورد که با غرور به آخرین قتل خود نگاه کرده است. او گفت که صید [او] را مانند یک ماهیگیر تحسین می کند. کمپر به زودی شروع به خطر گرفتار شدن کرد - فقط برای یک هیجان بیشتر. او در باری به نام اتاق منصفه، که در میان افسران پلیس محبوبیت داشت، رفت و آمد کرد. او در آنجا با پلیس های محلی دوست شد که او را «اد بزرگ» صدا می زدند. کمپر از نزدیک بودن به افرادی که سعی می کردند او را بگیرند لذت می برد.و حتی با وجود اینکه کمپر در سال 1973 با مادرش بازگشت، او سه دانشجوی دیگر را که در محوطه اطراف جمع کرده بود، به قتل رساند. او حتی یک سر بریده از یک قربانی را در باغ مادرش دفن کرد و آن را رو به اتاق خواب او گذاشت. به گفته او، او این کار را به این دلیل انجام داد که مادرش "همیشه می خواست مردم به او نگاه کنند."

اد کمپر به پلیس ها نشان می دهد که در آنجا برخی از اجساد را دفن کرده است. رفتار شاد او داستان قربانیان اد کمپر را وحشتناک تر کرد.

در حقیقت، مادر ادموند کمپر در تمام مدت هدف واقعی او بود. او گفت: «[قربانیان من] نشان دهنده چیزی نبودند که مادرم بود، بلکه آنچه را که او دوست داشت، آنچه را که برایش مهم بود، نشان می داد و من آن را از بین می بردم. و زندگی دوباره با کلارنل، کمپر را درست به دوران کودکی خود بازگرداند. او بعدا توضیح داد: «من و مادرم درست در نبردهای وحشتناک شروع کردیم، فقط نبردهای وحشتناک، خشن و شرورانه.همه چیز در 20 آوریل 1973 به اوج خود رسید. در آن شب، کمپر مادرش را در حالی که در خواب بود با یک چکش پنجه ای به قتل رساند. سپس سر او را جدا کرد و  از  از آن به عنوان تخته دارت استفاده کرد. او همچنین یک ساعت متوالی سرش فریاد زد که انگار کافی نبود، زبان و حنجره‌اش را هم برید و در زباله‌دان گذاشت. کمپر با کنایه گفت: «به نظر مناسب می رسید، همانقدر که او در طول سالیان متمادی سر من عوضی جیغ می کشید.»

حتی تکان دهنده تر، او سپس بهترین دوست مادرش، سالی هالت را به خانه دعوت کرد. با ایده ای پیچیده در مورد یک داستان - کمپر فکر کرد که می تواند بگوید مادرش و دوستش با هم به تعطیلات رفته اند - کمپر هالت را به قتل رساند و ماشین او را دزدید. او سپس به کلرادو رفت و مطمئن بود که به زودی این دو قتل را در اخبار خواهد دید. اما پس از اینکه مدتی چیزی نشنید، کمپر در نهایت از باجه تلفن با پلیس تماس گرفت. و به همه چیز اعتراف کرد.

وقتی از کمپر پرسیده شد که چرا کشتن را متوقف کرد و خود را تسلیم کرد، گفت: «این به هیچ هدف فیزیکی ، واقعی یا احساسی من نبود. این فقط یک اتلاف وقت بود... از نظر احساسی، نمی‌توانستم خیلی بیشتر از این با آن کنار بیایم.»او ادامه داد: "در پایان، من شروع به احساس حماقت لعنتی کردم، و در نقطه ای از خستگی، نزدیک به فروپاشی، فقط گفتم به جهنم و همه چیز را لغو کردم." کمپر دستگیر شد و بعداً به هشت فقره قتل درجه یک محکوم شد. کمپر دو بار اقدام به خودکشی کرد و حتی درخواست مجازات اعدام کرد، اما در نهایت به هفت حبس ابد همزمان محکوم شد.

ادموند کمپر در مرکز پزشکی کالیفرنیا در کنار سایر جنایتکاران بدنام مانند چارلز منسون و هربرت مولین زندانی شد. کمپر که اکنون 73 سال سن دارد، هنوز در همان زندان به سر می برد. در سالهای اولیه پشت میله های زندان، کمپر با کمال میل در تعدادی از مصاحبه ها با خبرنگاران و مقامات مجری قانون شرکت کرد. طولی نکشید که او حتی با FBI ملاقات کرد تا در مورد جنایات فجیع خود و دلیل ارتکاب آنها - در یک گفتگوی بی‌طرفانه - بحث کند.همانطور که در فصل اول سریال جنایی Mindhunter نتفلیکس شرح داده شد، شهادت ادموند کمپر در مورد وضعیت روحی خود در طول قتل‌هایش برای درک مجری قانون از نحوه عملکرد قاتلان زنجیره‌ای جدایی‌ناپذیر بود.

در سال های اخیر، Co-Ed Killer به عنوان یک زندانی نمونه شهرت پیدا کرده است. اکنون، اد کمپر مسئول برنامه ریزی قرار ملاقات سایر زندانیان با روانپزشکان است و بیش از 5000 ساعت را صرف روایت کتاب های صوتی داستان هایی مانند Dune و Star Wars برای نابینایان کرده است.

اما برخی از افرادی که شخصاً کمپر را می شناختند شک دارند که او اصلاً تغییر کرده است. برادر ناتنی کمپر که برای محافظت از هویت خود از نام مستعار استفاده می کند، گفت: «خنده آور است. [کمپر] یک جامعه شناس کامل است. او می‌تواند مستقیماً در چشمان شما نگاه کند و به شما بگوید که چقدر برای همه کارهایی که انجام داده متأسف است و در عین حال نقشه مرگ شما را می‌کشد و شما هرگز سرنخی هم نخواهید داشت.»