واندرز فارسی | جهان عجایب

مردی برای چند روز از هوش رفت و تصاویری از جهنم را دید. وقتی از خواب بیدار شد، به همه گفت که گناهکاران چگونه و برای چه در جهنم مجازات می شوند. این داستان در داستان‌های کوتاه بودایی، اخبار جهان دیگر شرح داده شده است و داستان مردی چینی به نام ژائو تای را روایت می‌کند که در زمان سلسله جین غربی (265-316) در شهر چینگه زندگی می‌کرد. یک روز درد شدید قفسه سینه را احساس کرد و فوراً از هوش رفت. از آنجایی که بدن او گرم بود و اندام هایش انعطاف طبیعی خود را حفظ کردند، خانواده او متوجه شدند که او زنده است و او را دفن نکردند، اما در عوض تصمیم گرفتند منتظر بیدار شدن او باشند.

پس از ده روز، ژائو تای به خود آمد. او گفت به محض اینکه از هوش رفت، مردی سوار بر اسب با او روبرو شد. دو اسکورت بازوهای ژائو تای را گرفتند و او را به سمت شرق هدایت کردند. بعد از مدت ها بالاخره به شهر بزرگی رسیدند.

با عبور از دروازه اصلی، ژائو تای خانه های زیادی را دید که مردان، زنان و کودکان به صف شده بودند. پنج شش نفر از مسئولان به ترتیب نام هر نفر را صدا می کردند. کمی بعد، ژائو تای به همراه هزاران نفر دیگر وارد دنیای زیرین جهنم شدند. در سالن بزرگی، مردی با لباس قرمز تیره نشسته بود، او به نوبه خود از هر کدام پرسید که چه جنایت هایی مرتکب شده و چه کارهای خوبی انجام داده است. ژائو تای صادقانه پاسخ داد: «پدر و برادر بزرگتر من مقامات پردرآمدی هستند. در جوانی در خانه درس می خواندم، هیچ کاری انجام نمی دادم و هیچ جرمی مرتکب نمی شدم».

در عالم اموات، ژائو تای به فرماندهی دو هزار نفر گماشته شد که ماسه و سنگ را حمل می کردند و سدی می ساختند. بعدها، ژائو تای به عنوان رئیس بخش منصوب شد، او مسئول بازرسی جهنم بود. و آموخت که هر سطحی از جهنم مجازات های خاص خود را دارد. مردم به طرز وحشتناکی رنج می برند.

زبان ها را سوراخ کردند، بدنشان خون می آمد. برخی دیگر مجبور شدند ستون آهنی داغ را در آغوش بگیرند و پس از مرگ، دوباره زنده شدند و دوباره مورد این مجازات قرار گرفتند. یک نفر را تکه تکه کردند و در دیگ ها پختند. و برخی از قصر شمشیرها بالا رفتند که اجساد را تکه تکه کردند. همه انواع مجازات ها با جنایات ارتکابی در طول زندگی سازگار بود.

همچنین در جهنم شهری از تحولات وجود داشت. تنها کسانی که دوران محکومیت خود را به پایان رسانده بودند به این شهر آمدند و به اقتضای اعمال یک زندگی گذشته، برای تولد مجدد بعدی، ظاهری جدید دریافت کردند. کسانی که می کشتند، دزدی می کردند و دست به سرقت می زدند، خوک و گوسفندی شدند که ذبح می شدند و خورده می شدند. کسانی که در زندگی قبلی مرتکب زنا شدند پرنده و جانور خواهند شد. کسانی که بدهی خود را نپرداخته اند، گاو، اسب و الاغ خواهند شد و سخت و سخت کار خواهند کرد.

یک بار ژائو تای از حاکم جهنم پرسید: "برای دریافت پاداش شاد باید چه جور آدمی باشی؟" حاکم جهنم پاسخ داد: «کسانی که خود را تزکیه کنند، سعادتمند خواهند شد. اگر کار بدی انجام ندهی، عذابی در کار نیست».

حاکم می دانست که ژائو تای آزاد شده است تا برای سی سال دیگر زندگی کند، بنابراین به او دستور داد که به دنیای انسان ها بازگردد. حاكم قبل از بازگشت به او گفت كه تصاوير قصاص را كه در جهنم ديده است به مردم بگويد و همچنين به آنها دستور دهد كه كارهاي خير بيشتري انجام دهند و به ياد داشته باشند كه خوب و بد مانند سايه ها پيوسته دنبال انسان مي روند. زمانی که ژائو تای به دنیای انسان ها بازگشت، بلافاصله آنچه را که دیده بود نوشت و داستان توسط افراد زیادی خوانده شد. ژائو تای بقیه روزهای خود را صرف آموزش به دیگران کرد که مجازات خوب و بد اجتناب ناپذیر است.